Saturday, April 28, 2007

وبلاگ چشمان بیدار

پورنو یا طنز

وبلاگ چشمان بیدار
مهستی شاهرخی


پورنو، پورنو است. طنز، طنز است. اروتیسم، اروتیسم است. ادبیات، ادبیات است. کاریکاتور، هم کاریکاتور است. هر چیزی تعریفی دارد. این بحثها را با هم و کم کم ادامه خواهیم داد. فعلاً لینکهای زیر را ببینید بیشتر مشخص می شود:
طرح های اروتیک هانس بلمر و طرح های اروتیک رودن
و در تعلیق/ محمد قائد و

عضو جنسی در شعر/ و غرور جنسی در حجاب / یدالله رویایی

عشقولانه دو زبانه/ هادی خرسندی/ گویی غزل عشق و اروتیسم نگویم؟/ هادی خرسندی

هر وقت هوس طنز کردید به اصغرآقا سر بزنید. هرگز نمیرد آنکه دلش شاد شد در هادی سرا. در هادی سرا "انشاهای صادق صداقت" را بخوانید و بقیه را هم از کف ندهید. یادآوری می کنم که اصغرآقای شماره 334 منتشر شد.

هادی خرسندی برای شرکت در مراسم روز جهانی مطبوعات شنبه آینده یعنی 5 مه در پاریس خواهد بود

اگر خواستید همینجا بخندید من هی آپدیت می شوم را بخوانید. راستی زنان طناز از عمران صلاحی را از دست ندهید.
طنزنوشته های رویا صدر را هم ببینید و بالاخره یک زن طنزپرداز
و سرانجام یک پرسش اساسی: ادبیات یا پورنو گرافی

راستی دارلترجمه زبان یاجوج و ماجوج را ببینید و دوکلمه از مادر داماد و توجیهات ملی جوک را بخوانید، بالاخره مشت نشانه خروار است دیگر، مگر نه؟

به مطالب این وبلاگ فقط می توانید لینک مستقیم بدهید

Thursday, April 26, 2007

!وبلاگ فرياد بي صدا

مردم شاکی و اراذل راضی
http://shima.blogspot.com/2007_04_01_archive.html#8220300780466298773#8220300780466298773

مدتهاست میشنویم مردم ایران ناراضی هستن از وضعیت موجود . من از وقتی یادم میاد همه مردم از اوضاع ناراضی بودن . همه یه جور مینالیدن . همه میگفتن لعنت بر آخوند ! مرگ بر خمینی ! گور بابای اسلام و ... ! سالهای زیادی گذشته . هر سال هم که میگذره نارضایتی ها بیشتر میشه ! مردم از جنگ مینالیدن ! بعد شد حزب الهی ها ! بعد بمب و موشک ! بعد گرونی ! کوپن و صف ! تورم ! دولت های جدید ! حجاب ! احمدی نژاد ولد زنا و همینطوری بگیر برو تا آخر .
ولی نکته جالب در تمام این سالها این بوده که همه این مردمی که ناراضی بودن , چیزی رو از دست ندادن و اتفاقن وضعشون خیلی هم بد نیست ! من حرف اونهایی رو که میگن مردم ایران به فلاکت افتادن رو اصلن قبول ندارم . اونهایی که میگن بزودی در کشور قحطی می افته رو اصلن قبول ندارم . مردم ناراضی رو هم به همچنین ! فکر میکنم این نارضایتی ها یک هیجان دوست داشتنی برای مردم شده که ازش لذت میبرن و باهاش حال میکنن . اگه باور نمیکنین براتون یک مثال روشن میزنم تا بیشتر متوجه بشین که چرا مردم ایران از وضعیت موجود راضی هستن :

آقا تصور کنین دیروز ماست رو میخریدین 1000 تومن ! امروز میرین میخرین 1500 تومن ! وقتی این قیمت رو میشنوین خیلی پُر رو باشین و اهل حساب و کتاب , به بقال میگین : آقا چه خبره ؟ باز گرون شد ؟ بازم گرون کردن ؟ عجب اوضاعی شده ! یه سر تکون میدین و 1500 تومن رو میدین و میخرین و میایین خونه ! انگار نه انگار !!!!!!
- توی اداره تا ماه قبل ماهی 150 تومن حقوق میگرفتی ! این ماه میری حقوق بگیری میبینی نوشتن 40% کسر از حقوق شما بعلت مشکلات پیش اومده برای سازمان و یا هر چی ! 4 تا فحش خوار مادر اول حواله احمدی نژاد میکنی و سوراخ های مادرشو آباد میکنی و بعد هم رئیس شرکت و مسئولان نظام و پولت رو میگیری و میری از بانک بیرون و انگار نه انگار .
- هر روز با تاکسی که میرفتی سر کار 100 تومن کرایه میدادی ! امروز ازت 150 تومن راننده طلب میکنه ! میگی چه خبره و ... با این همه بازم همون 150 رو میدی و میری سر کارت و انگار نه انگار !
- میری میوه بخری ! گوشت و مرغ بخری ! میبینی همه چی 2 برابر شده ! سر فحش خوار مادر رو اول به احمدی نژاد دوم به رهبر و سوم به مسئولین نظام میکشی و خریدت رو میکنی و میایی خونه انگار نه انگار !

آخه بر پدرتون لعنت ! شما مردم بُز که اینقدر مینالین از همه چی , از کجا میارین این پول اضافه رو میدین ؟ و اصلن چرا قبول میکنین پول بدین ؟ اینقدر محتاج و دله شدین که مثلن 2 روز ! فقط 2 روز شیر یا ماست یا گوشت نخورین میمیرین ؟؟؟؟ بابا گوجه شد کیلویی 3500 تومن بازم مردم غز میزدن و میخریدن !
خب معلومه اینطوری اوضاع درست نمیشه ! رژیم هم دندونهای شما ملت مشنگ رو شمرده و میدونه هر چقدر بزنه تو سرتون و بهتون زور بگه شماها جرات ندارین کاری بکنین ! زن و دخترتون رو تو خیابون جلوش رو میگیرن و بهش توهین میکنن برای حق مسلم پوشش , بر میگردین به دخترتون فحش میدین که چرا این ریختی میری بیرون از خونه ! خاک بر سرتون ! شما ها اگه آدم بودین مبارزه میکردین ! شماها دوست دارین یک عمر تو سرتون بزنن و پدرتون رو در بیارن و مثل سگ زندگی کنین تا آخرش بمیرین ! خب بدبخت ها شرافت داشته باشین و اگه قراره بمیرین با شرف بمیرین نه مثل سگ !!!! نهایتش که باید یه روز قیام کنین و چند نفری کشته بشن ! پس چه بهتر حالا . فقط سازش کردن بلدین ؟ 4 تا معلم دست از تدریس میکشن و دولت میاد اینها رو میگیره و خوار مادرشونو مورد عنایت قرار میده ! نامردی تا کی ؟ بیشرفی تا چه حد ؟ یک روز ! فقط یک روز همه معلم ها نرن مدرسه ببینین همین رژیم چطوری به غلط کردن می افته ! یک روز فقط ماست یا شیری که گرون میشه رو نخرین تا ببینین چطور کارخونه لبنیات قیمت شیر رو دوباره میاره سر جای اولش !
اون دسته از شماهایی هم که معترض هستین و هر از گاهی چیزتون قلمبه میشه برای اینه که خودتونو دارین با امثال آدمهای پولدار مقایسه میکنین . طرف جد و آبادش عمله و حمال بوده و از ناف ده بلند شده اومده شهر و نگاهش به یه بنز 300 میلیونی می افته و میگه : مادر فلان حق منو خورده این ماشین رو خریده !!!!! ولی یکی نیست به همین بگه که بدبخت دهاتی تو عرضه داشتی بجایاینکه از ده اومدی شهر حسرت میکشی , می اومدی مخالفت میکردی ! تو عرضه داری حق خودت رو بگیر که دولت نخوره و تا دسته هم فرو نکنه تو پاچه ت , باقی چیزها پیشکش ! تو بیا حق خودتو از دولت بگیر من 500 میلیون در جا بهت میدم !!!!! نمیکنین ! عرضه و وجودش رو ندارین !
آقا 4 روز از طرح حجاب درمانی نگذشته که آغایون از پیاده روها کشیدن بیرون و می ایستن دم ماشین خانم ها و باهاشون لاس میزن و هرهر کرکر میخندن و بحث سیاسی میکنن با زنها ! 150 هزار نفر رو میگیرن و از این تعداد 6 نفر رو میفرستن دادگاه که این 6 نفر هم فاحشه و تن فروش بودن و از سر بدبختی رفته بودن کسب و کار . از اونطرف هم رئیس قوه قضائیه و قضات دادگستری سریع نامه مینویسن که از نظر قانون و شرع جرمی به اسم بدحجابی وجود نداره و نفرستین مردم رو به دادگاه و به ما ربطی نداره ! بین خودشون هم دعواست و خودشون هم با هم درگیرن و بهترین موقع ست برای اتحاد .

مملکت ترکمونه ! اسهال طلب ها رفتن زیر لاحاف دارن به ریش ملت میخندن و میگن بکشین تا شما باشین ما رو از گردونه خارج نکنین ! دزدها و پاچه گیرهای اصول گرا هم دارن یکه تازی میکنن و دهن مردم رو اتوبوس دو طبقه میکنن از این فضای باز که بوجود اومده ! مردم هم مثل گاو ( ع ) ! به هر سازی میرقصن . خب همین میشه ! یک عمر زجر بکش و بدبختی و سرکوفت و توهین و آخرش هم سرتو بذار بمیر ! خب تو که قراره از اول اینطوری بمیری بلند شو از حقت دفاع کن و با شرف بمیر . تو که قراره از فشار زندگی سکته 8 ریشتری بزنی , مغزت رعد و برق بزنه و بیافتی گوشه تیمارستان ... یهو بزن خودتو بکش راحت بشی !
آقا شما مردم شرفتون از یه حزب الهی هم کمتره ! باز سگ همین مزدورهای بسیجی شرف داره به شماها ! باز وقتی رهبر چلاق اینها فرمان میده که همبستگی اسلامی , مثل مور و ملخ میریزن بیرون و شعار مرگ بر آمریکا میدن و اتحادشونو نشون میدن ! ولی شما مردم حتا در حد همین ولد زناهای حزب الهی هم نیستین که حاضرن خواهر و مادر و دختر و زن و همه چیزشونو در طبق اخلاص به اسلام و در راهی که بهش ایمان دارن تقدیم کنن ولی شما چی ؟ هر کاریتون میکنن خفه خون گرفتین و دم نمیزنین !
..
..
من هر چقدر که این فشارها بیشتر میشه بیشتر خوشحال میشم ! به خودم میگم شاید , شاید این فشارها سوراخ گشادتون رو کمی هم بیاره تا اقلن از حق خودتون دفاع کنین و مجبور بشین بپا خیزین . منی که این حرفها رو میزنم شکمم سیره و هیچ مشکلی تو زندگیم ندارم و دارم اعتراض میکنم در صورتیکه همین رژیم بیشترین خدمت رو به من و امثال من کرده و ما رو سوپر میلیاردر کرده ! داشتیم حالا نا محدود داریم ! باور کنین اگه اینها نبودن ما به این زودیها سرمایه مون سر به فلک نمیزد و از صدقه سر تحریم اینها و بی در پیکری قوانین اینها و فساد دولتی و دستگاههای اجرایی اینها ما شدیم این !!!! پس ما باید ازشون حمایت کنیم که نمی کنیم ولی شما بدبختها چی ؟ یک عده از شماها مدام میگین آمریکا بیاد جنگ کنه و ما رو از دست اینها نجات بده ! آخه فلان شده ها ! کسی که با دولت خودش مشکل داره با دولت بیگانه 2 برابر مشکل پیدا میکنه ! از طرفی وقتی ملتی طعم آزادی رو نچشه و براش زحمت نکشه و از جونش مایه نذاره , قدر ش رو هم نمیدونه و این آزادی مصنوعی رو به سادگی هم از دست میده چون براش زحمت نکشیده !! حرکت باید مردمی و خود جوش باشه . همه بخوان که آزاد بشن ! نه اینکه 4 تا زن برن تظاهرات , هزار تا معلم برن تظاهرات , 2 هزار تا کارگر برن تظاهرات و رژیم هم بگیره دخل همشونو در بیاره و شماها هم بشینین کنج خونه هاتون و هی بگین : بر پدر دولت لعنت ! احمدی نژاد ک .. ننت ! بیچاره معلم ها ! بیچاره زنها !
بجای اینکه معلم های بچه هاتون اعتراض میکنن شما هم در حمایت از اونها بپا خیزین , میچپین تو خونه هاتون . بعد هم انتظار دارین آمریکا بیاد شما رو نجات بده اونم حاضر و آماده و مفت و مجانی ؟؟؟؟ بدون هیچ چشم داشتی ؟؟؟ تو این دوره زمونه کسی مفت کف دست آدم نمیگوزه چه برسه به لشکر کشی مفتکی !!!! واقعن حیف نون !!!!! خوب گفتن از قدیم که : خلایق هر چه لایق ... بکشین جون از فلانتون در بره .

Friday, April 20, 2007

وبلاگ خوابگرد: یعقوب یادعلی، به دلیل داستان‌هایش در زندان است

خوابگرد
http://www.khabgard.com/?id=1176981728

یعقوب یادعلی، به دلیل داستان‌هایش در زندان است

یعقوب یادعلی یعقوب یادعلی، داستان‌نویس، بیش از چهل روز است که به دلیل بخش‌هایی از رمانش «آداب بی‌قراری» و یکی دو دیالوگ از مجموعه‌داستان نخست‌اش «حالت‌ها در حیاط»، در یاسوج زندانی‌ست. اتهام او نشر اکاذیب، توهین و افتراست و دادگاه یاسوج، او را از ۲۴ اسفند ۸۵ (در تمام ایام نوروز تا اکنون) به شکل غیرقانونی بازداشت کرده است. این نخستین بار است که یک داستان‌نویس، به دلیل بخش‌هایی از «داستان‌های چاپ‌شده‌اش»، پیش از محاکمه، به «زندان» افتاده است. به دلیل شرایط خاصی که پرونده‌ی او دارد، امنیت «جانی» و روانی یعقوب یادعلی در زندان یاسوج به شدت در خطر است. دادگاه او تا کنون هیچ وثیقه و تضمینی را برای آزادی او را نپذیرفته، و با او به سان متهمی رفتار کرده که ممکن است تبانی کند یا آثار جرم را مخفی کند! خانواده‌ی او تا کنون توانسته‌اند با کمک دکتر صالح نیکبخت، وکیل، و با وساطت انجمن حمایت از حقوق زندانیان (عمادالدین باقی)، نامه‌ای را برای رئیس قوه‌ي قضاییه بفرستند و درخواست کنند که مطابق قانون، پرونده‌ی یعقوب یادعلی به تهران یا یکی از استان‌های هم‌جوار منتقل شود تا در فضایی امن و منطقی، به اتهامات او رسیدگی شود، ولی تا کنون نتیجه‌ای نگرفته‌اند.

افزون بر مدعی‌العموم یاسوج، برخی مقام‌های محلی نیز اصرار بر پی‌گیری و مجازات یعقوب یادعلی دارند. خانواده‌ی یعقوب یادعلی و خود او فقط برای این که بتوانند حسن نیت خود را به دادگاه محلی نشان دهند تا آنان نیز در رفع و رجوع پرونده، یا تبدیل قرار بازداشت به آزادی با وثیقه، قدمی پیش بگذارند، از انتشار خبر بازداشت غیرقانونی او که از چهل روز هم گذشته، خودداری کرده‌اند؛ و اکنون، درخواست آنان، بی آن که بخواهند وارد موضوع اتهامات شوند، فقط این است که دادستان کل کشور، یا رئیس قوه‌ی قضاییه، یا وزارت اطلاعات در پایتخت، برای انتقال پرونده‌ی او به تهران یا استانی دیگر، پا پیش بگذارند؛ پیش از آن که خطری جانی متوجه او در زندان یاسوج شود، یا ماجرا به شکل یک هزینه‌ی سنگین بی‌مورد برای حکومت درآید.

وضعیت سیاسی چند سال اخیر، متأسفانه به شکلی درآمده که حکومت ایران در رویارویی با هر مشکل داخلی بر اثر اشتباه و یا اقدام ظاهراً درستِ هر شخصی، بلافاصله به سقف بحران و هزینه می‌رسد. ماجرای آقاجری را که فراموش نکرده‌اید؟ یعقوب یادعلی داستان‌نویس است و دادگاه یاسوج و مقامات محلی این شهر، متوجه نیستند که با این کار و اصرار بر آن، ممکن است به سادگی هزینه‌ی سنگینی را بر سر یک موضوع ساده‌ی قضایی، متوجه حکومت کنند. اتهامات یعقوب یادعلی و نسبت‌شان با مستندات آن در متن دو کتاب، اگر در دادگاهی مثلاً در تهران بررسی شود، بیش‌تر مایه‌ی تعجبِ دادگاه خواهد شد تا تداوم بازداشت غیرقانونی او و تقاضای اشد مجازات، چنان‌که در کیفرخواست او آمده است! گویا مقامات قضایی محلی حتا در درک دقیق تفاوت مقاله با داستان و دیالوگ دچار مشکل‌اند و کلمه به کلمه‌ی داستان و دیالوگ‌ها را، عقاید شخصی یعقوب یادعلی دانسته‌اند!

کتاب «حالت‌ها در حیاط» در سال ۷۶ با مجوز رسمی وزارت ارشاد منتشر شده و مطابق قانون، شکایت از آن با این اتهامات، موضوعیت قانونی ندارد و مشمول مرور زمان است. رمان «آداب بی‌قراری» نیز در سال ۸۳ و با مجوز رسمی وزارت ارشاد منتشر شد و جایزه‌ی بهترین رمان بنیاد گلشیری و رمان برگزیده‌ی جایزه‌ی یلدا را نیز گرفت. یعقوب یادعلی سی و شش ساله، نه فعال سیاسی‌ست، نه وابسته به هیچ حزب و انجمنی، و نه حتا منتقد و روزنامه‌نگار. او کارمند رسمی و باسابقه‌ی تلویزیون در مرکز یاسوج است و به گواهی جوایز، تایید مدیر مرکز و پرونده‌ی شغلی‌اش، بهترین نویسنده و کارگردان این مرکز است. او اهل یاسوج نیست، ولی سال‌هاست که به ضرورت شغلی، دور از خانواده‌اش که در اصفهان ساکن‌اند، موقتاً در یاسوج زندگی می‌کند. او حتا در عرصه‌ی ادبیات، با همه‌ی موفقیت و شهرت نسبی‌اش، به نویسنده‌ای بی‌حاشیه معروف است که نه در جلسات پرشمار ادبی شرکت می‌کند و نه تن به گفت‌وگوهای ادبی و غیرادبی می‌دهد.

نوروز امسال را او به دلیل رمانش در زندان گذرانده و هنوز در زندان است، و تکرار می‌کنم، با توجه به شرایط خاصی که پرونده‌ی او دارد، امنیت «جانی» و روانی او از سوی غرض‌ورزانی که زمینه‌ی تشکیل پرونده برای او را فراهم کرده‌اند، به شدت در خطر است. امیدوارم مقام‌های قضایی و امنیتی پایتخت، به تقاضای یعقوب یادعلی و خانواده‌ی مضطرب و رنجیده‌ی او توجه کنند و خود به سرعت برای انتقال و سپس حل و فصل این پرونده، به شکلی آرام و بی‌هزینه، اقدام کنند. فردا دیرتر از امروز است؛ نگویید نگفتم. خواهش می‌کنم صدای دادخواهی و درخواستِ یعقوب یادعلی و خانواده‌اش را به گوش مقام‌های قضایی و امنیتی برسانید

Wednesday, April 18, 2007

وبلاگ روزنامک / مسعود لقمان

اي مگس عرصه ي سيمرغ،

نه جولانگه توستعِرض خود مي بري و زحمت ما مي داري


Saturday, April 14, 2007

وبلاگ میداف : دلسوزی برای فرصت‌‌های از دست‌ رفته

http://hamid-midaf.blogspot.com/2007/04/blog-post_12.html


وبلاگ میداف :
دلسوزی برای فرصت‌‌های از دست‌ رفته


از این نوشته محمدعلی آمد.
اصولا من و ممدلی ابطحی در چند نقطه و چند نکته با هم وجه مشترک داریم! هرچند آب من و آخوند‌جماعت، کلا، توی یک جوب نمی‌رود.

ابطحی گردن‌اش کلفت و شکمش گنده است. گردن من کمی کلفت‌تر و قطر شکم‌ام کمی بیش‌تر است. حدود بیست سال تفاوت سنی نیز که باهم داریم، که در نتیجه سر مرا کچل و ریش‌ام را سفید تر از ریش او کرده است، به‌قول خودش، لحاظ نمی‌کنم.
او بیش‌تر با پول ملت ایران دنیا را دیده‌، من شغلم جهان‌ - گردی بوده‌است. او شوخ‌طبع است من‌، درجایش، از او شوخ‌تر.
در باب جشن سالانه هسته‌ای هم که در یاد‌داشت از آن سخن رفته است باید بگویم: والله چه جشنی؟ چه سروری؟ رئیس جمهور مملکت مان، دست به‌پیشانی، چنان با سگرمه‌های تو هم گره خورده در کنار آخوندهای رنگارنگ و بعضا کریه‌المنظر، در ماتم نشسته بود که انگار نه انگار در یک جشن، بل در مجلس ختم و عزای مادر بزرگش شرکت کرده است! که خدا طول عمر دهد مادر بزرگش را که نوه‌ای چنین کریه و احمق زاییده است.
سرودی را هم که برای جشن و سرور اتمی ساخته بودند( کم تو دنیا مسخره بودیم) و با ارکستر سنفونی دانشگاه اجرایش می‌کردند تف سربالایی بود به ریش خودشان.
معجونی بود از افتخارات به اصطلاح ملی، با چاشنی مذهب، هرچند احساسات ملی مذهبی تا مدت‌ها اَخ بود.
این‌جا سنفونی سرود ملی راه می‌اندازند، چند فرسنگ آن‌طرف‌تر قبر کورش را زیر آب می‌برند و خامنه‌ای بی‌وطن به خاتمی نهیب می‌زند، آنگاه که گفته بوده مردم جشن نوروز را در تخت جمشید برگزار کنند.
در سرود، آنجا که از آرش کمانگیر سخن می‌رود، شاعر و ترانه‌سرا، می‌سراید که حضرت علی زور بازوی آرش را حمایت می‌کرده است. هیچ ایرادی هم نمی‌بینند که آرش، در اسطوره‌ها، قرن‌ها قبل از ظهور اسلام می‌زیسته است،
چه باک! ملت که این‌چیزها را نمی‌فهمد! اگر هم بفهمد چه‌کاری از دست‌اش ساخته است؟ به ریش‌شان بخندند؟ کار از مسخره گذشته‌است! رو شده سنگ پای قزوین، پوست شده پوست کرگدن... بگذریم!
*
ابطحی در انتهای نوشته‌اش از فرصت‌سوزی‌ها سخن می‌گوید. من نمی‌دانم آیا آخوندها در حوزه‌های علمیه‌شان تاریخ هم می‌خوانند یا خیر؟ و اگر پاسخ آری است آیا بغیر از بی کسی طفلان مسلم در کوفه و جنگ و ستیز یزیدبن معاویةبن ابو سفیان ملعون عفلقی با اولاد پیامبر در صحرای کربلا، چیز دیگری هم یادشان می‌دهند و تاریخ ایران را هم تلمّذ می‌کنند یا نه؟
آقای ابطحی اگر تاریخ خوانده بود می‌فهمید به یقین هر فرصت‌سوزی، که در تاریخ ایران بعد از اسلام صورت‌گرفته‌است و تعدادش هم کم نیست، ریشه در دخالت مذهب در سیاست و اصولا دخالت آخوند در امور مملکت داشته‌است، بویژه از زمان صفویه به بعد.
فرصت‌سوزی‌ها، در این بیست و هشت سال حکومت منحوس آخوندی، که ابطحی هم بخشی از آن است و تا زمانی‌که خودش مستقیم درون سیستم بود نفس‌اش در نمی‌آمد، چنان عیان و آشکار است که نیازی به ادله ندارد.
مسأله‌ای که این سخن ابطحی تا آونجای مرا می‌سوزاند این است که در زمان همین آقا و مرشدش خاتمی بیشترین فرصت‌سوزی‌ها در ایران صورت گرفت! با وجود پشتوانه بیست میلیون رأی و حمایت اکثریت ملتی تشنه‌ی آزادی، رئیس جمهور منتخب، فکر و ذکرش مصلحت نظام بود. و هیچ‌کس سر‌انجام سر در نیاورد مصلحت نظام، جز نجات استبداد و تداوم جهل و جور و استمرار چپاول بیت‌المال و صرف هزینه‌های بی‌هوده و سلب آزادی‌های اجتماعی و افسار زدن بیش‌تر و بیش‌تر به مردم چه بود؟
مصلحت نظام چه بود که خاتمی و ابطحی این‌جور دین و دنیا را به‌پایش نثار کردند و در پوشش این مصلحت کذایی حمایت شان را از مردم دریغ داشتند و این‌گونه نام خویش را با بی‌‌مایه‌گی و ساییدن سر بر آستانه‌ی آخوند خامنه‌ای و جنتی و مشکینی و مصباح و آت و آشغال‌های دیگر، به نیکی در تاریخ ایران ثبت نکردند.

Wednesday, April 11, 2007

وبلاگ فریاد خرداد: مصاحبه سعید پورحیدر با امام جمعه ارومیه

هراس من همه از مردن در سرزمینی است که مزد گورکن از بهای آزادی بیشتر باشد

وبلاگ فریاد خرداد

مصاحبه سعید پورحیدر با امام جمعه ارومیه

http://www.west.blogfa.com/post-307.aspx


اگر شرایط امروز کشور را میدانستید
بازهم در سال
۵۷ در انقلا ب شرکت میکردید ؟



حسنی امام جمعه ارومیه




متن تقریبا کامل گفتگویم با حسنی امام جمعه ارومیه که چند روز پیش با سانسور در مجله چلچراغ چاپ شده بود را در وبلاگ میگذارم . قسمتهایی که سانسور شده را با رنگ مشخص کرده ام . البته تا آنجایی که ذهنم یاری میکرد . بقیه قسمتهای سانسور شده را اگر فرصت کردم مجددا باید از روی نوار مصاحبه پیاده کنم ... با عذر خواهی از طولانی بودن مطلب:


**** **** **** **** ****

"آقاجون چرا ريشت را زده اي؟ احتمالا حاج آقا به خاطر اين که ريش و سبيلت را با تيغ زدي، مصاحبه نکنه! حالا بيا تو خونه ببينم چي مي شه. اگر حاجي به ريشت گير داد عذرخواهي کن و بحث نکن، حالا خوبه عکاستون ته ريش داره...!"
اينها را يکي از محافظان حجت الاسلام غلامرضا حسني امام جمعه مشهور اروميه هنگامي که براي انجام اين مصاحبه به منزلش در اروميه رفته بوديم، مي گويد. حسني در ميان ساير روحانيون به خاطر خطبه هاي آتشين، صريح و بي پرده اش به چهره اي مشهور در کشور تبديل شده است.
نود دقيقه گفت وگو به زبان شيرين آذري درباره موضوعات مختلفي همچون مبارزاتش در قبل از انقلاب، اعدام پسرش در اوايل انقلاب ، مطبوعات، آزادي و...

***************************

حاج آقا! شما قبل از انقلاب جز» اولين افرادي بوديد که جنگ مسلحانه عليه رژيم شاه را آغاز کرديد و به همين خاطر به چهره اي شاخص در آذربايجان غربي تبديل شديد، اما پس از دوم خرداد 76 خطبه هايتان در نماز جمعه اروميه چهره اي مشهور از شما به وجود آورد। فکر مي کنيد چه عاملي باعث شد تا به اين شهرت برسيد؟

خداوند در قرآن مي فرمايد «ان تنصرالله ينصر کم و يثبت اقدامکم». يعني اگر شما به دين خدا بدون ريا کمک کنيد خداوند نيز شما را در دين ثابت قدم مي کند. اين اعتقاد قلبي من است و تا روز مرگ از من جدا نخواهد شد. البته اين اعتقاد به اختيار خودم نيست بلکه از عالم ملکوت نصيب بنده کذايي شده است. آقاي خاتمي دوبار به آذربايجان غربي آمدند و هر دو بار من به استقبالش نرفتم که اين کار من هم دليل داشت و آن زمان در خطبه ها هم گفتم و روزنامه ها نيز نوشتند. خطبه هاي نماز جمعه و حرف هايم را در دو جلد کتاب منتشر کردند که به چاپ هشتم هم رسيد. البته يک سوم نوشته هاي اين کتاب حرف هاي من است و بقيه را نمي دانم از کجا درآورده اند و نوشته اند. علت اصلي اينکه به استقبال خاتمي نرفتم اين بود که ايشان فقط از آزادي حرف مي زد. آزادي مورد نظر اين آقايان را شاه نيز مي گفت، امام هم از آزادي مي گفت. منظور امام هم از آزادي، رهايي از قيد طاغوت بود که خوشبختانه به اين آزادي معنوي رسيديم، الان که جمهوري اسلامي برقرار شده من نمي فهمم چرا خاتمي اين قدر از آزادي دم مي زند. برخي مي گويند خاتمي 20 ميليون راي آورد اما من مي گويم اگر حتي صد ميليون راي نيز مي آورد و امام خامنه ای آنرا تنفیذ نمیکرد هيچ ارزشي نداشت. اگر منظور خاتمي از آزادي همان چيزي است که مورد نظر امام خميني بود که به آن رسيده ايم و ديگر لزومي ندارد بگوييم آزادي مي خواهيم، منظور اينها از آزادي همان چيزي است که مورد نظر شاه بود. من همه اينها را مي گفتم اما روزنامه ها تحريف مي کردند و حقايق را نمي گفتند. بشکند قلم هايي که اين حرف ها را نمي نوشت... من در خطبه ها گفتم که اگر خاتمي وزير ارشاد را عزل نکند به استقبالش نمي روم. خاتمي عزل نکرد من هم نرفتم، حرف مرد يکي است. افساد طلبها ۸ سال دل رهبر را پر خون کردند و قساد را در جامعه ترویج دادند

تعريف شما از آزادي چيست؟

نتيجه آزادي که هشت سال در دوران خاتمي گفته شد، اين بود که الان خانم ها با اين وضع به خيابان ها مي آيند। آيا اين آزادي است يا هرزه گري. اصلاح طلبان همين بي بند و باري و هرزگي را مي خواستند و متاسفانه الان هم ما نمي توانيم جلوي اينها را بگيريم.

چرا نمي توانيد جلوي بي بند و باري را که اشاره کرديد بگيريد؟


من رئيس ستاد امر به معروف و نهي از منکر استان هستم اما اصلا از وضع موجود امر به معروف رضايت ندارم. با تذکر لساني نمي توان کاري از پيش برد. آنها در هرزه گري آزاد هستند اما ما آزادي نداريم با آنها برخورد کنيم. اگر برخورد کنيم مي گويند گروه فشار هستند و خشونت طلب. بسياري از زنان در حال حاضر حجاب اسلامي ندارند. در اسلام حجاب تعريف خاصي دارد. برخي ها فکر مي کنند با گفتن آزادي مي توانند هرزگي و بي بند و باري را مجددا به ايران بياورند که متاسفانه اين طور هم شد و دار و دسته خاتمی اینکار را کردند. برخي مردان هم مثل خود شما ريش شان را مي زنند که در ایلام حرام است । کساني که ريش خود را مي زنند از يزيديان هستند، شاه هم ريشش را با تيغ مي زد. روزنامه های چپی حرفهایم را سانسور میکنند

از روزنامه ها به خاطر سانسور حرف هايتان شکايت نکرده ايد؟


شکايت کردن چه فايده اي دارد. روزنامه نگارها بالاخره بايد صفحات روزنامه را پر کنند. راديو و تلويزيون هم همين طور است. صداوسيما هم بسياري از حرف هاي من را سانسور مي کند. در بهمن ماه خاطاتم از زمان انقلاب را سانسور کرد ، صدا و سیمای استان از روحانیون درباری دستور میگیرد مي دانم که شما هم اين حرفم را سانسور مي کنيد.
ان شاالله سانسور نمي شود!

جرات نداريد حرف هايم را کامل چاپ کنيد، چون اگر کامل چاپ کنيد روزنامه تان را مي بندند و شما به زندان مي رويد.
شما بگوييد ما چاپ مي کنيم؟


نمي گويم. چون مي دانم چاپ نمي کنيد. من از روحانيون درباري و از کسانی که تا دیروز برای شاه و فرح دعا میکردند و یا برایشان شعر می سرودند حرف میزنم و شما هم نمي نويسيد و چاپ نمي کنيد.
روزنامه هم مي خوانيد؟


اگر فرصت داشته باشم مي خوانم।

چه روزنامه اي مي خوانيد؟


کيهان و جمهوري اسلامي। البته بريده جرايد را برايم مي آورند.

روزنامه هايي که خطبه هايتان را هر هفته چاپ مي کردند را مي خوانديد؟


برخي از دوستان روزنامه هايي که بر عليه من مي نوشتند را برايم مي آوردند، مخصوصا روزنامه اي که فک مدير مسئولش (صبح امروز) را قراضه کردند را بيشتر برايم مي آوردند।

فکر مي کنيد چرا الان روزنامه ها خطبه هاي نماز جمعه شما را چاپ نمي کنند؟


چون من هشت سال عليه دولت خاتمي حرف مي زدم। من هشت سال گفتم که ما بنده خدا هستيم و آزادي نمي خواهيم، اما الان ديگر نمي گويم چون احمدي نژاد از آزادي حرف نمي زند و بيشتر دنبال عدالت است. البته من خودم به هاشمی رای دادم

با اينترنت سروکار داريد؟


چند وقت پيش يک کامپيوتر خريدم و مي خواستم کار کردن با اينترنت را ياد بگيرم که متاسفانه ياد نگرفتم। فکر نکنيد که کودن هستم و ياد نگرفتم بلکه فرصت نداشتم، اما علاقه دارم ياد بگيرم.

پس با اين حساب اي ميل هم نداريد؟


نه! اگر ياد بگيرم حتما اي ميل براي خودم درست مي کنم।

در منزلتان ماهواره داريد؟


برنامه هاي ماهواره دو نوع است। يکي برنامه هايي که نگاه کردن به آنها تحريک کننده است و انسان را به گمراهي مي کشاند و نگاه به اين برنامه ها حرام است و برخي برنامه ها نيز علمي، آموزشي، مذهبي، کشاورزي و غيره است که به نظرم اشکالي ندارد، اما خيلي ها به دنبال برنامه هاي حرام ماهواره مي روند.

خودتان ماهواره داريد؟

نه! حوصله و فرصت ماهواره نگاه کردن را ندارم।

اگر فرصت داشته باشيد نگاه مي کنيد؟

خير।

سفر خارج از کشور انجام داده ايد؟


بله!

به چه کشورهايي؟

به ليبي، عربستان، آلمان و انگلستان سفر کرده ام। متاسفانه نتوانسته ام به عراق بروم اما به دولت عراق يک پيام دادم.

چه پيامي؟

پس از انقلاب در ايران، کميته انقلاب تشکيل شد و من هم سرپرست کميته انقلاب در آذربايجان غربي بودم و در 164 جنگ با ضد انقلاب شرکت کردم. در عراق بايد کميته انقلاب تشکيل شود و بايد بازمانده هاي صدام و حزب بعث و روحانيوني که دعاگوي صدام بودند را از ريشه نابود کنند. ما در و برای ایشان شعر میگویند . من از هیچ چیز نمیترسم و این روحانیون و وابستگان به رژیم شاه را افشا میکنم ، شما هم میدانید که در ایتان چه کسانی وابسته به رژیم گذشته بودند و الان نان جمهوری اسلامی را میخورند . از هیچ کس نمیترسم ، یک مقام امام جمعه به من داده اند که آنرا هم پس میدهم اما چهره این درباریها و وابستگان به رژیم گذشته و کسانی که به تحکیم رژیم شاه کمک میکردند را افشا میکنم . اینها نمیخواهند حسنی های دیگری در کشور پرورش پیدا کند . باید ریشه روحانیون درباری خشک شود

چرا اسامی اینها را نمیگویید ؟

در نماز جمعه گفته ام । خودت هم میدانی که چه کسانی را میگویم . الان نمیتوانم بگویم .

در سفري که به کشورهاي اروپايي داشتيد چه تفاوت و شباهت هايي بين جوانان اروپا و ايران ديديد؟

من براي درمان به اروپا رفته بودم و فرصت نکردم در شهرها بگردم। پزشکان اروپا به من خيانت کردند. قرار بود 48 ساعت در يک بيمارستان بستري شوم. بيمارستان هزينه 48 ساعت را از من گرفت اما پس از 22 ساعت مرخصم کردند. آنها 26 ساعت به من بدهکارند. وقتي پزشکان که بايد امين مردم باشند خيانت مي کنند، واي به حال بقيه مردم اروپا. کساني که شب و روزشان با سگ هايشان سپري مي شود بهتر از اين نخواهند بود. دانشجوياني که زير نظر پزشکان خائن تربيت مي شوند معلوم است که چه آينده اي دارند. البته انسان هاي خوبي هم در اروپا زندگي مي کنند که متاسفانه تعدادشان کم است. به نظر من سه نوع زندگي در آنجا وجود دارد: زندگي انساني، حيواني و سگي. آنها مي گويند صنعت، انرژي هسته اي و پيشرفت براي ايراني ها حرام است. خداوند در قرآن به مسلمانان دستور مي دهد تا به بالاترين قدرت برسند، بالاترين قدرت انرژي اتمي است.

و اغلب هم قوانين بين المللي را بهانه مي کنند؟ ( پس قوانین بین المللی چه میشود؟ )


قوانين و دستورات اسلام مهم تر از قوانين بين المللي است। جرج بوش مي گويد قوانين هم به من وحي مي شود و هم به سگم. يعني هيچ تفاوتي بين فکر جرج بوش و سگش وجود ندارد. سازمان ملل هم زيرنظر افکار سگي بوش اداره مي شود. ما تابع دستورات قرآن هستيم نه جرج بوش که افکارش با افکار سگش يکي است. جمعيت مسلمانان جهان نزديک به دو ميليارد نفر است. اگر همه مسلمانان متحد شوند هر کاري مي توانند بکنند. آمريکايي ها حضرت عيسي (ع) را فرزند خدا مي دانند، اما حضرت عيسي (ع) يک پيامبر الهي است ...

فکر مي کنيد فشارهاي کشورهاي اروپايي و آمريکا عليه ايران نتيجه خواهد داشت؟

اگر بخواهيم از اهداف مان صرف نظر کنيم بايد دست از اسلام و قرآن برداريم। فشارها هيچ نتيجه اي نخواهد داشت. هفتاد ميليون ايراني بايد آماده مبارزه با کفر باشند. هرکس هم که آمادگي دفاع از دين ندارد بايد از ايران برود. کشورهاي اروپايي مي خواهند شاه و فرح به ايران بيايند. مي خواهند هرزه گري و شراب خواري را گسترش دهند. در هشت سال شوم اصلاحات به اسلام و دين ضربه زدند. اين آزادي خيلي مرگبار بود. اين اصلاح طلبان نمي خواهند حسني ها در مملکت تربيت شوند.

حاج آقا هنوز هم کشاورزي مي کنيد؟

بله!

چه محصولي توليد مي کنيد؟

امسال يک نوع آفت به زمين هايمان حمله کرده است و ديگر نمي توانيم سال آينده گندم بکاريم। سال آينده شايد چغندر بکاريم.

چقدر زمين داريد؟


حدود 40 تا 50 هکتار।

حاج آقا! هميشه به توسعه کشاورزي تاکيد مي کنيد। فکر نمي کنيد توسعه صنعتي هم مهم باشد؟

با صنعتي که در اختيار کشاورزي باشد موافقم। خوشبختانه کارخانه هاي توليد آبميوه و کنستانتره زياد شده است. به نظرم مديريت کشاورزي در کشور بسيار ضعيف است چراکه نمي تواند محصولات کشاورزان را در بازارهاي جهاني عرضه کند.

از طرح کشاورزي در کوير که به رئيس جمهور ارائه کرديد چه خبر؟

هر کشوري که زمين و آب داشته باشد و مردمش بيکار باشند، آن مردم بي عرضه هستند. اگر از رحمت خدا دور شويم به لعنتش گرفتار مي شويم. طرحي داده بودم و پيشنهاد کردم که در کويرها کشاورزي شود، اما نمي دانم چرا اين طرح اجرا نشد و من دلسرد شدم. در ايران بين 80 تا 120 ميليون هکتار کوير وجود دارد و درياي خزر و خليج فارس دو منبع سرشار آب ايران هستند. ولي ما نتوانستيم از اين آب ها استفاده کنيم. به رئيس جمهور پيشنهاد دادم بخشي از کويرها را به کشاورزان بدهند، خود من حاضرم اولين نفري باشم که پشت تراکتور بنشينم و کوير را شخم بزنم. بايد آب کشاورزي در کوير را هم از درياي خزر و خليج فارس با لوله کشي و احداث کانال به کوير پمپاژ کنيم. بايد به هر بيکار يک تراکتور بدهيم و برايش در کوير ايجاد اشتغال کنيم. همه بيکاران به دنبال اين هستند تا پشت ميز اداره بنشينند. بايد پشت تراکتور نشست و نه پشت ميز. متاسفانه ايراني ها در توليد تنبل هستند. به نظر من دوسوم اداره ها در کشور اضافي هستند و بايد تعطيل شوند. برخي فکر مي کنند که پشت ميز اداره نشستن شغل است، در حالي که اين خودش يک نوع بيکاري است. بايد کارمندان اضافي ادارات را براي توليد و کشاورزي به نوبت به کويرها بفرستيم.
در کوير چه محصولي مي توان کاشت؟

نمي دانم چه محصولي در کوير به عمل مي آيد। بايد خاک کوير را آزمايش کرد و دانشمندان بگويند که در کوير چه چيزي مي توان کاشت. اگر بگويند گندم يا نخود، بايد بکاريم. اگر هم بگويند درخت سيب مي توان کاشت و بايد اين کار را بکنيم. بالاخره کوير هم از خاک است و هرجا خاک باشد بايد توليد کشاورزي هم باشد. در توليد گندم به خودکفايي رسيديم، بايد در توليد تخم مرغ ، برنج، حبوبات و... نيز به خودکفايي برسيم. گندم و نخود کاشتن عبادت است. متاسفانه نژاد ايراني براي توليد به خود زحمت نمي دهد.

حاج آقا! تا به حال کوير رفته ايد؟

نه! کوير را تا به حال نديده ام। اما چون کوير از خاک است مي توان در آنجا کشاورزي کرد.

اوائل انقلاب چرا پسرتان اعدام شد؟

رشيد حسني پسرم بود که افکار چپي و منحرف داشت। البته قبل از اين که منحرف شود با شاه مي جنگيد، اما روحانيون درباري منحرفش کردند و مرتد شد. خودم گفتم پسرم را دستگير کنند و اگر حکمش 10 سال زندان است به او حبس ابد بدهند و اگر حکمش حبس ابد باشد او را اعدام کنند که خوشبختانه اعدام شد.

ناراحت نيستيد؟

نه! با اعتقاد قلبي اين کار را کردم و اصلا ناراحت نيستم.

علت خودکشي دخترتان چه بود؟

شوهر دخترم آدم مريضي بود। به همه چيز شک داشت و زندگي را سخت کرده بود، دخترم نتوانست تحمل کند و خودکشي کرد.

ظاهرا به عيادت دخترتان هم نرفتيد।

بله! چون خودکشي در اسلام حرام است।

براي مشکل بيکاري جوانان چه بايد کرد؟

يک بار گفتم که بايد کشاورزي و توليد کنند تا بيکار نباشند। خواهران و برادراني که نمي توانند استخدام شوند بايد کشاورزي کنند. خوشبختانه دولت احمدي نژاد هم وام به طرح هاي زودبازده مي دهد، جوانان بايد وام بگيرند و توليد کنند.

اولين بار عکس و سخنراني تان در کدام روزنامه چاپ شد؟

يادم نيست। اما اگر مي دانستم که پس از اين همه حرف زدن جامعه به اين وضع دچار مي شود هيچ وقت اين حرف ها را نمي زدم.

اگر امام جمعه نبوديد دوست داشتيد چه شغلي داشتيد؟

من قبل از امام جمعه بودن کشاورز بودم و الان هم هستم।

حقوق امام جمعه چقدر است؟

دقيقا نمي دانم اما فکر مي کنم چهل هزار تومان باشد।

حقوقتان کم نيست؟

اين پول پربرکت است। چون رهبری این پول را به ما میدهد

درآمدتان از کشاورزي چقدر است؟

امسال 30 ميليون تومان گندم فروختيم، که 15 ميليون به دو پسرم که در زمين ها کار مي کنند، رسيد و 15 ميليون هم خودم برداشتم। البته حدود 10 ميليون تومان هزينه توليد گندم ها شده بود.

آخرين باري که جشن تولد گرفتيد کي بود؟

تا به حال جشن تولد نگرفته ام।

چرا؟

هزينه براي جشن تولد اسراف است। مگر من چه کار مثبتي براي مردم کرده ام که کسي بخواهد برايم جشن تولد بگيرد. اين کارها صحيح نيست. امسال مي خواستند به من تحميل کنند و يک جشن برايم بگيرند که اجازه ندادم و نخواهم داد.

مي گويند شما گفته ايد که آثار باستاني بايد تخريب شود، صحت دارد؟

آثار باستاني دو نوع هستند. آنهايي که در خدمت اسلام هستند بايد حفظ شوند و بقيه بايد تخريب و نابود شوند.

چه آرزویی دارید ؟

برقراری عدالت و ظهور امام زمان

مگر الان عدالت نداریم ؟

به معنای واقعی نه

اگر شرایط امروز کشور را میدانستید بازهم در سال ۵۷ در انقلا ب شرکت میکردید ؟

نه !

Monday, April 09, 2007

وبلاگ آزادی برای همه

http://nanazola2.blogspot.com/



شیرین خلی


نیک آهنگ داغت به دلم مانده نوشته ای :

"دیشب که با علیرضا گفتگو می‌کردم، چند نکته جالب را مطرح کرد. نکته

ویژه، این بود که چرا کسانی را که می‌توانیم در داخل آزاد کنیم، به فراموشی

سپرده شده‌اند؟ چرا دستگاه سیاسی ایران که می‌تواند روی آزاد کردن معلمین

تاثیرگذار باشد، کاری نکرده و تعداد زیادی از معلم‌ها هنوز در بند هستند،

بی آنکه اتهام‌های جاری و مستعمل ارتباط با ان.جی.او. های خارجی به پرونده

آنها بچسبد؟

مطمئنا اگر احمدی‌نژاد مشکل معلم‌ها و کارگران را حل کند،

ثابت خواهد کرد مردمی است... آیا می‌تواند؟


گاهی تو وسط کار سخنانی میگوئی که مرغ مرده در ماهی تابه شروع به قاه قاه خندیدن میکنه! حقیقتا من درک نمیکنم که بعضی مواقع چگونه این افکار به کله تو میرسه ؟
جانم برات بگه نمیدونم این علیرضا کی هست ؟ ولی اگر میخواهید راجع به پرونده سازی برای مردم سخن بگوئید من فکر کنم بهتره بروید و از امیر انتظام و بیست و هفت سال قبل شروع کنید و بیائید جلو تا برسید به معلمان بدبخت فلک زده ایرانی که از نظر سطح زندگی به شکل کارگران هستند و بس عمله فکری هستند و همه درگیر هشت و نه نان شب والسلام
مرد حسابی کار این کثافت کاری ها و دربند کشیدن ها و حق مردمخوردن ها از کار گذشته
اونوقت نمیدونم خودت یا علیرضا ....سخن از حل مشگل معلمان و کارگران میکنید ؟
به والله که شیرین خل هستید هر دو

نانا